ShakuntalaUniversity of Delhi, 1957 - 175 pages |
From inside the book
Results 1-3 of 40
Page 3
... یکی از شاهان بزرگ آن سلسله جوانی بود دو شیانتا نام ، که نژاد او بماه و کلاه او بخورشید می پیوست . وسعت کشور او در هفت اقلم چنان بود که از چهار گوشه به پنج دریا ، میرسید ، و شخص او مورد نظر خدایان و محل اعتماد حکیمان و خردمندان بود ...
... یکی از شاهان بزرگ آن سلسله جوانی بود دو شیانتا نام ، که نژاد او بماه و کلاه او بخورشید می پیوست . وسعت کشور او در هفت اقلم چنان بود که از چهار گوشه به پنج دریا ، میرسید ، و شخص او مورد نظر خدایان و محل اعتماد حکیمان و خردمندان بود ...
Page 23
... یکی گوهر سلطنت و دیگری گوهر محبت ، یکی را جایگاه تاج سر است و دومی را منزلگاه خزینه دل ، یکی میراث پدران است و دومی موهبت یزدان ، یکی را وسعت نطاق بحر و بر است و دیگری را فسحت میدان عرصه زمین و آسمان ، يكى شاهد ملك است و دیگری نو عروس ...
... یکی گوهر سلطنت و دیگری گوهر محبت ، یکی را جایگاه تاج سر است و دومی را منزلگاه خزینه دل ، یکی میراث پدران است و دومی موهبت یزدان ، یکی را وسعت نطاق بحر و بر است و دیگری را فسحت میدان عرصه زمین و آسمان ، يكى شاهد ملك است و دیگری نو عروس ...
Page 92
... یکی گفت بخت همراه است وان دگر گفت ، یار با شاه است آن یکی گفت کار بر کام است وان دگر گفت ، صید در دام است ، آن یکی گفت یار همدم تست وان دگر گفت ، زار از غم تست گفت آن يك : ز معدن شاهان گوهر پاك او بود تابان شاه دریا شکونتلا چون رود رود ...
... یکی گفت بخت همراه است وان دگر گفت ، یار با شاه است آن یکی گفت کار بر کام است وان دگر گفت ، صید در دام است ، آن یکی گفت یار همدم تست وان دگر گفت ، زار از غم تست گفت آن يك : ز معدن شاهان گوهر پاك او بود تابان شاه دریا شکونتلا چون رود رود ...
Common terms and phrases
آب آسمان آفتاب آمد آنکه آورد ازان است که افتاد اگر اند اندر او اهریمن ای ایشان ایندرا اينك با باد بار باز باشد باید بد بسوی بود به بی پادشاه پای پدر پر پس پی پیر پیش تا ترا تن تو جان جهان چشم چند چنین چو چون حال حرز حق حکایت حوری خاطر خدای خواهد خود خوش خویش داد داده دارد داستان داشت دختر درد دست دل دو دور دوشیانتا دهلی دید دیده دیگر دیو راه رفت روان روز روی زاهدان زمین ساخت سانسکریت سخن سر سه شاد شاه شب شد شده شکونتلا شود شوی شه صومعه عشق غم فرزند قرار کار کرد کرده کردی کن کند گر گردید گشت گفت گل گوهر لطف ما ماه مرا مرد مگس ملك مهر می ناگهان نام ندیم نزد نظر نقش نمی نو نور نهاد نیز نیست وی ها هر هست هم همچو همه هند هندوستان یار یافت يك یکی