ShakuntalaUniversity of Delhi, 1957 - 175 pages |
From inside the book
Results 1-3 of 24
Page 23
... گوهر عزيز وجود دارد و بس یکی گوهر سلطنت و دیگری گوهر محبت ، یکی را جایگاه تاج سر است و دومی را منزلگاه خزینه دل ، یکی میراث پدران است و دومی موهبت یزدان ، یکی را وسعت نطاق بحر و بر است و دیگری را فسحت میدان عرصه زمین و آسمان ، يكى شاهد ...
... گوهر عزيز وجود دارد و بس یکی گوهر سلطنت و دیگری گوهر محبت ، یکی را جایگاه تاج سر است و دومی را منزلگاه خزینه دل ، یکی میراث پدران است و دومی موهبت یزدان ، یکی را وسعت نطاق بحر و بر است و دیگری را فسحت میدان عرصه زمین و آسمان ، يكى شاهد ...
Page 65
... گوهر و ناپاکی نهاد تو نبود بلکه این در اثر نفرینی بود که یکی از اولیاء حق در بارۀ شکونتلا ، کرد چون از او خاطر آزرده داشت .. • آن جفت سعادتمند از برکات آسمانی و عنایات یزدانی که این چنین شامل حال ایشان شده بود بوجد و طرب درآمدند و بر ...
... گوهر و ناپاکی نهاد تو نبود بلکه این در اثر نفرینی بود که یکی از اولیاء حق در بارۀ شکونتلا ، کرد چون از او خاطر آزرده داشت .. • آن جفت سعادتمند از برکات آسمانی و عنایات یزدانی که این چنین شامل حال ایشان شده بود بوجد و طرب درآمدند و بر ...
Page 108
... گوهر تو مهربان باد با تو شوهر تو آوری میوه سعادت بار شوی از نخل عمر برخوردار خواهم از رب که بخشدت پسری پسری خوبروی و پر هنری کوی تو گردد از رخش گلشن شبت از نور طلعتش روشن گوهر پاک او بسان چراغ روشنی بخش خانه باشد و باغ باد ایمن ز شر ...
... گوهر تو مهربان باد با تو شوهر تو آوری میوه سعادت بار شوی از نخل عمر برخوردار خواهم از رب که بخشدت پسری پسری خوبروی و پر هنری کوی تو گردد از رخش گلشن شبت از نور طلعتش روشن گوهر پاک او بسان چراغ روشنی بخش خانه باشد و باغ باد ایمن ز شر ...
Common terms and phrases
آب آسمان آفتاب آمد آنکه آورد ازان است که افتاد اگر اند اندر او اهریمن ای ایشان ایندرا اينك با باد بار باز باشد باید بد بسوی بود به بی پادشاه پای پدر پر پس پی پیر پیش تا ترا تن تو جان جهان چشم چند چنین چو چون حال حرز حق حکایت حوری خاطر خدای خواهد خود خوش خویش داد داده دارد داستان داشت دختر درد دست دل دو دور دوشیانتا دهلی دید دیده دیگر دیو راه رفت روان روز روی زاهدان زمین ساخت سانسکریت سخن سر سه شاد شاه شب شد شده شکونتلا شود شوی شه صومعه عشق غم فرزند قرار کار کرد کرده کردی کن کند گر گردید گشت گفت گل گوهر لطف ما ماه مرا مرد مگس ملك مهر می ناگهان نام ندیم نزد نظر نقش نمی نو نور نهاد نیز نیست وی ها هر هست هم همچو همه هند هندوستان یار یافت يك یکی