ShakuntalaUniversity of Delhi, 1957 - 175 pages |
From inside the book
Results 1-3 of 25
Page
... چند هفته شبی در شهر اله آباد در منزل دانشمند مرحوم سرتیج بهادر سپرو TB Sara یکی از فضلاء شیرین سخن یعنی علامه دانشمند هادی حسن ، استاد دانشگاه علیگره دران محفل انس ابیاتی چند از این حکایت را که بانگلیسی فصیح ترجمه کرده بود برای دوستان ...
... چند هفته شبی در شهر اله آباد در منزل دانشمند مرحوم سرتیج بهادر سپرو TB Sara یکی از فضلاء شیرین سخن یعنی علامه دانشمند هادی حسن ، استاد دانشگاه علیگره دران محفل انس ابیاتی چند از این حکایت را که بانگلیسی فصیح ترجمه کرده بود برای دوستان ...
Page 24
... چند بکام دل و فراغ خاطر دران گوشه خلوت بسر آوردند . • چون صباحی چند بگذشت نظام امور دولت و مهام کارهای مملکت شاه را ناگزیر بعزیمت تختگاه فرمود پس با دلی غمگین و خاطری اندوهناك محبوبه خود را وداع کرد و او را امیدوار ساخت که عنقریب درپی ...
... چند بکام دل و فراغ خاطر دران گوشه خلوت بسر آوردند . • چون صباحی چند بگذشت نظام امور دولت و مهام کارهای مملکت شاه را ناگزیر بعزیمت تختگاه فرمود پس با دلی غمگین و خاطری اندوهناك محبوبه خود را وداع کرد و او را امیدوار ساخت که عنقریب درپی ...
Page 83
... چند تن پارسای ربانی داد خواهان به پیش شاه شدند ز آفت دیو در پناه شدند گفته با صد فغان و زاری و آه که همی دست ما و دامن شاه ما ستم دیدگان حيرانيم در بلا از سپاه شیطانیم سایه لطف حق که بر سر ماست کانوای حکیم سرور ماست ليك از جور چرخ ديو ...
... چند تن پارسای ربانی داد خواهان به پیش شاه شدند ز آفت دیو در پناه شدند گفته با صد فغان و زاری و آه که همی دست ما و دامن شاه ما ستم دیدگان حيرانيم در بلا از سپاه شیطانیم سایه لطف حق که بر سر ماست کانوای حکیم سرور ماست ليك از جور چرخ ديو ...
Common terms and phrases
آب آسمان آفتاب آمد آنکه آورد ازان است که افتاد اگر اند اندر او اهریمن ای ایشان ایندرا اينك با باد بار باز باشد باید بد بسوی بود به بی پادشاه پای پدر پر پس پی پیر پیش تا ترا تن تو جان جهان چشم چند چنین چو چون حال حرز حق حکایت حوری خاطر خدای خواهد خود خوش خویش داد داده دارد داستان داشت دختر درد دست دل دو دور دوشیانتا دهلی دید دیده دیگر دیو راه رفت روان روز روی زاهدان زمین ساخت سانسکریت سخن سر سه شاد شاه شب شد شده شکونتلا شود شوی شه صومعه عشق غم فرزند قرار کار کرد کرده کردی کن کند گر گردید گشت گفت گل گوهر لطف ما ماه مرا مرد مگس ملك مهر می ناگهان نام ندیم نزد نظر نقش نمی نو نور نهاد نیز نیست وی ها هر هست هم همچو همه هند هندوستان یار یافت يك یکی