ShakuntalaUniversity of Delhi, 1957 - 175 pages |
From inside the book
Results 1-3 of 21
Page 43
... يك گونه چشم و گردن و يك نوع خط و خال هستید از تو بیم و اندیشه ندارد ، ولی از بیگانگان می رمد . » شاه بر انکار می افزود و گفت این گفتارهای نغز و این حکایات لطیف که سراسر افسانه است برای افسون جاهلان ساده لوح خوب است . اما مرا فریفته ...
... يك گونه چشم و گردن و يك نوع خط و خال هستید از تو بیم و اندیشه ندارد ، ولی از بیگانگان می رمد . » شاه بر انکار می افزود و گفت این گفتارهای نغز و این حکایات لطیف که سراسر افسانه است برای افسون جاهلان ساده لوح خوب است . اما مرا فریفته ...
Page 50
... يك صورت شكونتلاست ؟ » که هر ندیم سه گفت « بديده من آن يك كه نزار و ناتوان به ساق درخت انبه تکیه کرده و بازوان لطیف خود را از دو جانب فرو هشته و گوئی که از رنج سقایت کوزه های گل خسته و رنجور شده است و رخساره او از شدت گرما میدرخشد و ...
... يك صورت شكونتلاست ؟ » که هر ندیم سه گفت « بديده من آن يك كه نزار و ناتوان به ساق درخت انبه تکیه کرده و بازوان لطیف خود را از دو جانب فرو هشته و گوئی که از رنج سقایت کوزه های گل خسته و رنجور شده است و رخساره او از شدت گرما میدرخشد و ...
Page 89
کالداس. چون سه نوشاخ رسته از يك اصل یا سه نوگل شکفته در يك فصل یا سه اختر قرینه در يك برج یا سه گوهر دفینه در يك درج بر سر آن دو ماهر و يك سر بی سخن بد شكونتلا افسر ليك از جور طالع وارون داشت حالی خراب و قلبی خون او همچو چشم او بیمار تن ...
کالداس. چون سه نوشاخ رسته از يك اصل یا سه نوگل شکفته در يك فصل یا سه اختر قرینه در يك برج یا سه گوهر دفینه در يك درج بر سر آن دو ماهر و يك سر بی سخن بد شكونتلا افسر ليك از جور طالع وارون داشت حالی خراب و قلبی خون او همچو چشم او بیمار تن ...
Common terms and phrases
آب آسمان آفتاب آمد آنکه آورد ازان است که افتاد اگر اند اندر او اهریمن ای ایشان ایندرا اينك با باد بار باز باشد باید بد بسوی بود به بی پادشاه پای پدر پر پس پی پیر پیش تا ترا تن تو جان جهان چشم چند چنین چو چون حال حرز حق حکایت حوری خاطر خدای خواهد خود خوش خویش داد داده دارد داستان داشت دختر درد دست دل دو دور دوشیانتا دهلی دید دیده دیگر دیو راه رفت روان روز روی زاهدان زمین ساخت سانسکریت سخن سر سه شاد شاه شب شد شده شکونتلا شود شوی شه صومعه عشق غم فرزند قرار کار کرد کرده کردی کن کند گر گردید گشت گفت گل گوهر لطف ما ماه مرا مرد مگس ملك مهر می ناگهان نام ندیم نزد نظر نقش نمی نو نور نهاد نیز نیست وی ها هر هست هم همچو همه هند هندوستان یار یافت يك یکی