ShakuntalaUniversity of Delhi, 1957 - 175 pages |
From inside the book
Results 1-3 of 18
Page 17
... های گلزار تازه تر و از قطرات آب زلال طاهرتر ، و از طبق های شهد شیرین تر است . ما تاویا فریفته سخنان شاه گردید . و آن هر دو بهانه می جستند که بتوانند در غیاب حکیم و پیشوای راهبانان بصومعــــه درون شوند . ناگهان بیمن بخت و اقبال این بهانه ...
... های گلزار تازه تر و از قطرات آب زلال طاهرتر ، و از طبق های شهد شیرین تر است . ما تاویا فریفته سخنان شاه گردید . و آن هر دو بهانه می جستند که بتوانند در غیاب حکیم و پیشوای راهبانان بصومعــــه درون شوند . ناگهان بیمن بخت و اقبال این بهانه ...
Page 29
... های مشك برگيسوان او فرو پاشیدند و از گلها و گیاه های زیبا فرشی هفت رنگ در قدوم او بگستردند و تاجی از ریاحین که در خور تارك ملكه زمان بود بر سر او نهادند . و اندام او را چنانکه شایسته بانوان سرا پرده شاهی است زینت کردند . فرشتگان و ...
... های مشك برگيسوان او فرو پاشیدند و از گلها و گیاه های زیبا فرشی هفت رنگ در قدوم او بگستردند و تاجی از ریاحین که در خور تارك ملكه زمان بود بر سر او نهادند . و اندام او را چنانکه شایسته بانوان سرا پرده شاهی است زینت کردند . فرشتگان و ...
Page 50
... های گل خسته و رنجور شده است و رخساره او از شدت گرما میدرخشد و گیسوانش از قطرات خوی ترگشته و باطراف گردن و دوش فرو آویخته است ، او شکونتلاست ! شاه تبسمی کرد و گفت آفرین بر هوش و قریحه تو ای رفیق ، لیکن D این صورت هنوز ناقص است همی باید ...
... های گل خسته و رنجور شده است و رخساره او از شدت گرما میدرخشد و گیسوانش از قطرات خوی ترگشته و باطراف گردن و دوش فرو آویخته است ، او شکونتلاست ! شاه تبسمی کرد و گفت آفرین بر هوش و قریحه تو ای رفیق ، لیکن D این صورت هنوز ناقص است همی باید ...
Common terms and phrases
آب آسمان آفتاب آمد آنکه آورد ازان است که افتاد اگر اند اندر او اهریمن ای ایشان ایندرا اينك با باد بار باز باشد باید بد بسوی بود به بی پادشاه پای پدر پر پس پی پیر پیش تا ترا تن تو جان جهان چشم چند چنین چو چون حال حرز حق حکایت حوری خاطر خدای خواهد خود خوش خویش داد داده دارد داستان داشت دختر درد دست دل دو دور دوشیانتا دهلی دید دیده دیگر دیو راه رفت روان روز روی زاهدان زمین ساخت سانسکریت سخن سر سه شاد شاه شب شد شده شکونتلا شود شوی شه صومعه عشق غم فرزند قرار کار کرد کرده کردی کن کند گر گردید گشت گفت گل گوهر لطف ما ماه مرا مرد مگس ملك مهر می ناگهان نام ندیم نزد نظر نقش نمی نو نور نهاد نیز نیست وی ها هر هست هم همچو همه هند هندوستان یار یافت يك یکی