ShakuntalaUniversity of Delhi, 1957 - 175 pages |
From inside the book
Results 1-3 of 39
Page 57
... نام دارد ؟ . فرشته گفت ای ، ملک این را نام زرین کوه است و در آنجا کوبرا ۲ خداى غنا و نعمت نشین دارد و هم در آنجاست که گنهگاران سیاه روز برای طلب غفران و آمرزش و اداء مراسم توبه و بازگشت معتکف میشوند . در آنجاست که راهب کاسیاپا " نبیره ...
... نام دارد ؟ . فرشته گفت ای ، ملک این را نام زرین کوه است و در آنجا کوبرا ۲ خداى غنا و نعمت نشین دارد و هم در آنجاست که گنهگاران سیاه روز برای طلب غفران و آمرزش و اداء مراسم توبه و بازگشت معتکف میشوند . در آنجاست که راهب کاسیاپا " نبیره ...
Page 61
... نام است اکنون مادرم کجاست ؟. شاه را باز رعشه بر تن و طیش بر دل افتاد و با خود گفت : نام مادرش شکونتلاست ؟ باری تقارن و تصادفی عجیب است . ليكن طمع خام نباید داشت نام شکونتلا عام است و نزد زنان و دختران بسیار معمول و متداول میباشد . باشد ...
... نام است اکنون مادرم کجاست ؟. شاه را باز رعشه بر تن و طیش بر دل افتاد و با خود گفت : نام مادرش شکونتلاست ؟ باری تقارن و تصادفی عجیب است . ليكن طمع خام نباید داشت نام شکونتلا عام است و نزد زنان و دختران بسیار معمول و متداول میباشد . باشد ...
Page 158
... نام او پرسید نام آن طیر را ز دایه سئوال کرد آن كودك همایون فال گفت دایه که ای منت قربان نام او را شکونتلا میدان شد دژم طفل و گفت و تا باشد نام مامم شكونتلا باشد غير او کس شکونتلا نبود نام مرغی بر او روا نبود » دل خسرو ازین سخن شد شاد هم ...
... نام او پرسید نام آن طیر را ز دایه سئوال کرد آن كودك همایون فال گفت دایه که ای منت قربان نام او را شکونتلا میدان شد دژم طفل و گفت و تا باشد نام مامم شكونتلا باشد غير او کس شکونتلا نبود نام مرغی بر او روا نبود » دل خسرو ازین سخن شد شاد هم ...
Common terms and phrases
آب آسمان آفتاب آمد آنکه آورد ازان است که افتاد اگر اند اندر او اهریمن ای ایشان ایندرا اينك با باد بار باز باشد باید بد بسوی بود به بی پادشاه پای پدر پر پس پی پیر پیش تا ترا تن تو جان جهان چشم چند چنین چو چون حال حرز حق حکایت حوری خاطر خدای خواهد خود خوش خویش داد داده دارد داستان داشت دختر درد دست دل دو دور دوشیانتا دهلی دید دیده دیگر دیو راه رفت روان روز روی زاهدان زمین ساخت سانسکریت سخن سر سه شاد شاه شب شد شده شکونتلا شود شوی شه صومعه عشق غم فرزند قرار کار کرد کرده کردی کن کند گر گردید گشت گفت گل گوهر لطف ما ماه مرا مرد مگس ملك مهر می ناگهان نام ندیم نزد نظر نقش نمی نو نور نهاد نیز نیست وی ها هر هست هم همچو همه هند هندوستان یار یافت يك یکی