ShakuntalaUniversity of Delhi, 1957 - 175 pages |
From inside the book
Results 1-3 of 27
Page
... قرار گرفت و خدای کالی ( Kali ) باو هوش و هنگ لدنی اعطا فرمود و او را دارای مقام بلند شاعری و سخنوری و صاحب گوهر ادب و هنر قرار داد . از این رو به کالیداس « غلام کالی » نامبردار گشت . و نیز گویند وی زمان چند را گیتای دوم را که به ويكر ...
... قرار گرفت و خدای کالی ( Kali ) باو هوش و هنگ لدنی اعطا فرمود و او را دارای مقام بلند شاعری و سخنوری و صاحب گوهر ادب و هنر قرار داد . از این رو به کالیداس « غلام کالی » نامبردار گشت . و نیز گویند وی زمان چند را گیتای دوم را که به ويكر ...
Page 6
... قرار گرفته استراحت فرماید . چون شاه از حال ایشان پرسش فرمود . در پاسخ گفتند و ما چند زاهدانیم که مرشد و رئیس ما حکیمی است فرزانه کانوا نام که از اعقاب خدایان است موسوم به کاسیاپا وی این صومعه بنا کرده و در پیرامون آن بوستانی نزهت انگیز ...
... قرار گرفته استراحت فرماید . چون شاه از حال ایشان پرسش فرمود . در پاسخ گفتند و ما چند زاهدانیم که مرشد و رئیس ما حکیمی است فرزانه کانوا نام که از اعقاب خدایان است موسوم به کاسیاپا وی این صومعه بنا کرده و در پیرامون آن بوستانی نزهت انگیز ...
Page 80
... قرار دل چو بودش اسیر مهرونی جان او صید چشم و ابرونی تیر مژگان چو بر دلش بنشست لا جرم شد کمان و تیر از دست بود همره شه را مصاحبی همدم هم نشینی برازها محرم او برزم و بزم و شکار چست در کار و راست در گفتار بار رنج گران کشیده بی سرد و گرم ...
... قرار دل چو بودش اسیر مهرونی جان او صید چشم و ابرونی تیر مژگان چو بر دلش بنشست لا جرم شد کمان و تیر از دست بود همره شه را مصاحبی همدم هم نشینی برازها محرم او برزم و بزم و شکار چست در کار و راست در گفتار بار رنج گران کشیده بی سرد و گرم ...
Common terms and phrases
آب آسمان آفتاب آمد آنکه آورد ازان است که افتاد اگر اند اندر او اهریمن ای ایشان ایندرا اينك با باد بار باز باشد باید بد بسوی بود به بی پادشاه پای پدر پر پس پی پیر پیش تا ترا تن تو جان جهان چشم چند چنین چو چون حال حرز حق حکایت حوری خاطر خدای خواهد خود خوش خویش داد داده دارد داستان داشت دختر درد دست دل دو دور دوشیانتا دهلی دید دیده دیگر دیو راه رفت روان روز روی زاهدان زمین ساخت سانسکریت سخن سر سه شاد شاه شب شد شده شکونتلا شود شوی شه صومعه عشق غم فرزند قرار کار کرد کرده کردی کن کند گر گردید گشت گفت گل گوهر لطف ما ماه مرا مرد مگس ملك مهر می ناگهان نام ندیم نزد نظر نقش نمی نو نور نهاد نیز نیست وی ها هر هست هم همچو همه هند هندوستان یار یافت يك یکی