ShakuntalaUniversity of Delhi, 1957 - 175 pages |
From inside the book
Results 1-3 of 43
Page 117
... غم مردم که از کرم داری به ز شادی بود چه غم داری ؟ بهر شادی . خلق و آزادی انده تست به ز صد شادی بضعيفان تو دلنوازی کن دل قوی دار و کار سازی کن شه بزرگست و زیر دستان خرد شاه باید غم رعیت خورد در بر بر مردم خرد پیوند شه پدر هست و مردمان ...
... غم مردم که از کرم داری به ز شادی بود چه غم داری ؟ بهر شادی . خلق و آزادی انده تست به ز صد شادی بضعيفان تو دلنوازی کن دل قوی دار و کار سازی کن شه بزرگست و زیر دستان خرد شاه باید غم رعیت خورد در بر بر مردم خرد پیوند شه پدر هست و مردمان ...
Page 137
... غم و ماتم شده انباز با شه عالم هست چون آینه دل سلطان کافتند عکسی ازان بروی جهان بار دیگر ندیم دانشور بی غمخواری آمـــدش در بر گفت : « شاها دل تو خرم باد ! طالعت سعد و یار همدم باد ! ای نگین تو مایه تمكين باد عالم ترا نگین دل چرا بینم از غم ...
... غم و ماتم شده انباز با شه عالم هست چون آینه دل سلطان کافتند عکسی ازان بروی جهان بار دیگر ندیم دانشور بی غمخواری آمـــدش در بر گفت : « شاها دل تو خرم باد ! طالعت سعد و یار همدم باد ! ای نگین تو مایه تمكين باد عالم ترا نگین دل چرا بینم از غم ...
Page 161
... غم شده زرد باغبان چونکه غم بکار آرد ارغوان زعفران بیار آرد قد او خم گرفته از اندوه جان فرسوده اش ز غم بستوه شاه چون دید روی زیبایش وان قد و قامت دلارایش کاین چنین خسته جان و زار شده دل پراندوه و تن نزار شـــــده بسرش آتشی چنان بر شد ...
... غم شده زرد باغبان چونکه غم بکار آرد ارغوان زعفران بیار آرد قد او خم گرفته از اندوه جان فرسوده اش ز غم بستوه شاه چون دید روی زیبایش وان قد و قامت دلارایش کاین چنین خسته جان و زار شده دل پراندوه و تن نزار شـــــده بسرش آتشی چنان بر شد ...
Common terms and phrases
آب آسمان آفتاب آمد آنکه آورد ازان است که افتاد اگر اند اندر او اهریمن ای ایشان ایندرا اينك با باد بار باز باشد باید بد بسوی بود به بی پادشاه پای پدر پر پس پی پیر پیش تا ترا تن تو جان جهان چشم چند چنین چو چون حال حرز حق حکایت حوری خاطر خدای خواهد خود خوش خویش داد داده دارد داستان داشت دختر درد دست دل دو دور دوشیانتا دهلی دید دیده دیگر دیو راه رفت روان روز روی زاهدان زمین ساخت سانسکریت سخن سر سه شاد شاه شب شد شده شکونتلا شود شوی شه صومعه عشق غم فرزند قرار کار کرد کرده کردی کن کند گر گردید گشت گفت گل گوهر لطف ما ماه مرا مرد مگس ملك مهر می ناگهان نام ندیم نزد نظر نقش نمی نو نور نهاد نیز نیست وی ها هر هست هم همچو همه هند هندوستان یار یافت يك یکی