ShakuntalaUniversity of Delhi, 1957 - 175 pages |
From inside the book
Results 1-3 of 20
Page
... عالم ارمغان آورند . در حقیقت ترجمه داستان شكونتلا فاتحه و مقدمـــــه نهضت و جنبش هند شناسی جدید گردید · پروفسور سیلون لوی ( Prof. Sylvain Levi ) که در آسمان دانشگاه پاریس آفتابی درخشان بود و استاد مسلم هند شناسی در عصر خود شمرده می شد ...
... عالم ارمغان آورند . در حقیقت ترجمه داستان شكونتلا فاتحه و مقدمـــــه نهضت و جنبش هند شناسی جدید گردید · پروفسور سیلون لوی ( Prof. Sylvain Levi ) که در آسمان دانشگاه پاریس آفتابی درخشان بود و استاد مسلم هند شناسی در عصر خود شمرده می شد ...
Page 37
... عالم وجود را بر تارك هزار سر خود نگاه داشته ودقيقه ثقل مسئولیت را از سر خود فرو نمی گذارد ، پادشاهان نیز باید پیوسته در اندیشه آسایش رعیت باشند . زیرا که رعايا فرزندان ایشانند و پدر باید غم فرزند خورد و در دستگیری و حمایت او از پای ...
... عالم وجود را بر تارك هزار سر خود نگاه داشته ودقيقه ثقل مسئولیت را از سر خود فرو نمی گذارد ، پادشاهان نیز باید پیوسته در اندیشه آسایش رعیت باشند . زیرا که رعايا فرزندان ایشانند و پدر باید غم فرزند خورد و در دستگیری و حمایت او از پای ...
Page 137
... عالم دران غم و ماتم شده انباز با شه عالم هست چون آینه دل سلطان کافتند عکسی ازان بروی جهان بار دیگر ندیم دانشور بی غمخواری آمـــدش در بر گفت : « شاها دل تو خرم باد ! طالعت سعد و یار همدم باد ! ای نگین تو مایه تمكين باد عالم ترا نگین دل ...
... عالم دران غم و ماتم شده انباز با شه عالم هست چون آینه دل سلطان کافتند عکسی ازان بروی جهان بار دیگر ندیم دانشور بی غمخواری آمـــدش در بر گفت : « شاها دل تو خرم باد ! طالعت سعد و یار همدم باد ! ای نگین تو مایه تمكين باد عالم ترا نگین دل ...
Common terms and phrases
آب آسمان آفتاب آمد آنکه آورد ازان است که افتاد اگر اند اندر او اهریمن ای ایشان ایندرا اينك با باد بار باز باشد باید بد بسوی بود به بی پادشاه پای پدر پر پس پی پیر پیش تا ترا تن تو جان جهان چشم چند چنین چو چون حال حرز حق حکایت حوری خاطر خدای خواهد خود خوش خویش داد داده دارد داستان داشت دختر درد دست دل دو دور دوشیانتا دهلی دید دیده دیگر دیو راه رفت روان روز روی زاهدان زمین ساخت سانسکریت سخن سر سه شاد شاه شب شد شده شکونتلا شود شوی شه صومعه عشق غم فرزند قرار کار کرد کرده کردی کن کند گر گردید گشت گفت گل گوهر لطف ما ماه مرا مرد مگس ملك مهر می ناگهان نام ندیم نزد نظر نقش نمی نو نور نهاد نیز نیست وی ها هر هست هم همچو همه هند هندوستان یار یافت يك یکی