ShakuntalaUniversity of Delhi, 1957 - 175 pages |
From inside the book
Results 1-3 of 85
Page 135
... شد ناگهان شور و شوقش افزون شد بود خفته در آنچه یکسر رفت گشت بیدار و خوابش از سر رفت شد هويدا دعاى زاهد پیر . بزدود از غبار لوح ضمير زنگ نسیان ز دل شدش زایل نور خاتم چو تا فتش گشت بر دل در دم دران دل شیدا شبحی از شکونتلا پیدا آری ام ...
... شد ناگهان شور و شوقش افزون شد بود خفته در آنچه یکسر رفت گشت بیدار و خوابش از سر رفت شد هويدا دعاى زاهد پیر . بزدود از غبار لوح ضمير زنگ نسیان ز دل شدش زایل نور خاتم چو تا فتش گشت بر دل در دم دران دل شیدا شبحی از شکونتلا پیدا آری ام ...
Page 161
کالداس. سرو در پیش قامتش شده پست چهره بازار آفتاب شکست شد جبینش عیان بجلوه گری به بها چون ستاره سحری چین گیسوی او نمایان شد دو شیانتا ز نو پریشان شد ليك آشفته جان ز محنت و درد رخ گلگون او ز غم شده زرد باغبان چونکه غم بکار آرد ارغوان ...
کالداس. سرو در پیش قامتش شده پست چهره بازار آفتاب شکست شد جبینش عیان بجلوه گری به بها چون ستاره سحری چین گیسوی او نمایان شد دو شیانتا ز نو پریشان شد ليك آشفته جان ز محنت و درد رخ گلگون او ز غم شده زرد باغبان چونکه غم بکار آرد ارغوان ...
Page 165
... شد خور تابنده چون جبین تو شد تا دبير تو در سپهر جلال شد قلمزن عطارد اقبال تا غلام در تو شد بهرام زهره تا گشت مطرب تو مدام تاکه خود مشتری است کیوانت دیده بانی زحل بر ایوانت تا که نپتون چراغ کاخ تو بست شد ارانوس پیش طاق تو پست تا ثوابت ...
... شد خور تابنده چون جبین تو شد تا دبير تو در سپهر جلال شد قلمزن عطارد اقبال تا غلام در تو شد بهرام زهره تا گشت مطرب تو مدام تاکه خود مشتری است کیوانت دیده بانی زحل بر ایوانت تا که نپتون چراغ کاخ تو بست شد ارانوس پیش طاق تو پست تا ثوابت ...
Common terms and phrases
آب آسمان آفتاب آمد آنکه آورد ازان است که افتاد اگر اند اندر او اهریمن ای ایشان ایندرا اينك با باد بار باز باشد باید بد بسوی بود به بی پادشاه پای پدر پر پس پی پیر پیش تا ترا تن تو جان جهان چشم چند چنین چو چون حال حرز حق حکایت حوری خاطر خدای خواهد خود خوش خویش داد داده دارد داستان داشت دختر درد دست دل دو دور دوشیانتا دهلی دید دیده دیگر دیو راه رفت روان روز روی زاهدان زمین ساخت سانسکریت سخن سر سه شاد شاه شب شد شده شکونتلا شود شوی شه صومعه عشق غم فرزند قرار کار کرد کرده کردی کن کند گر گردید گشت گفت گل گوهر لطف ما ماه مرا مرد مگس ملك مهر می ناگهان نام ندیم نزد نظر نقش نمی نو نور نهاد نیز نیست وی ها هر هست هم همچو همه هند هندوستان یار یافت يك یکی