ShakuntalaUniversity of Delhi, 1957 - 175 pages |
From inside the book
Results 1-3 of 37
Page 52
... شده ، و او را · حتی در عالم رویا هم نمی توانم ببینم اما این صورت و همی مرا بجای چهره حقیق اوست ، و باو دلخوش هستم و خاطر اندوهناك را تسليت ميدهم .. روح در همان دم که این سخنان در میان شاه و ندیم رد و بدل میشد حوری نامرئی نهانی به گفتگوی ...
... شده ، و او را · حتی در عالم رویا هم نمی توانم ببینم اما این صورت و همی مرا بجای چهره حقیق اوست ، و باو دلخوش هستم و خاطر اندوهناك را تسليت ميدهم .. روح در همان دم که این سخنان در میان شاه و ندیم رد و بدل میشد حوری نامرئی نهانی به گفتگوی ...
Page 56
... شده و هر يك داراى بادى علوى است که نامی مخصوص دارد و در اینجا اشاره است باین که دو شیانتها در بازگشت از آسمان بزمین از مسیر هفت یاد عبور فرمود . . ۲ – در اساطیر هند و آمده است که رود گنگ را سه بستر است یکی در آسمان که آنرا و مانداگنی ...
... شده و هر يك داراى بادى علوى است که نامی مخصوص دارد و در اینجا اشاره است باین که دو شیانتها در بازگشت از آسمان بزمین از مسیر هفت یاد عبور فرمود . . ۲ – در اساطیر هند و آمده است که رود گنگ را سه بستر است یکی در آسمان که آنرا و مانداگنی ...
Page 161
... شده زرد باغبان چونکه غم بکار آرد ارغوان زعفران بیار آرد قد او خم گرفته از اندوه جان فرسوده اش ز غم بستوه شاه چون دید روی زیبایش وان قد و قامت دلارایش کاین چنین خسته جان و زار شده دل پراندوه و تن نزار شـــــده بسرش آتشی چنان بر شد دیده ...
... شده زرد باغبان چونکه غم بکار آرد ارغوان زعفران بیار آرد قد او خم گرفته از اندوه جان فرسوده اش ز غم بستوه شاه چون دید روی زیبایش وان قد و قامت دلارایش کاین چنین خسته جان و زار شده دل پراندوه و تن نزار شـــــده بسرش آتشی چنان بر شد دیده ...
Common terms and phrases
آب آسمان آفتاب آمد آنکه آورد ازان است که افتاد اگر اند اندر او اهریمن ای ایشان ایندرا اينك با باد بار باز باشد باید بد بسوی بود به بی پادشاه پای پدر پر پس پی پیر پیش تا ترا تن تو جان جهان چشم چند چنین چو چون حال حرز حق حکایت حوری خاطر خدای خواهد خود خوش خویش داد داده دارد داستان داشت دختر درد دست دل دو دور دوشیانتا دهلی دید دیده دیگر دیو راه رفت روان روز روی زاهدان زمین ساخت سانسکریت سخن سر سه شاد شاه شب شد شده شکونتلا شود شوی شه صومعه عشق غم فرزند قرار کار کرد کرده کردی کن کند گر گردید گشت گفت گل گوهر لطف ما ماه مرا مرد مگس ملك مهر می ناگهان نام ندیم نزد نظر نقش نمی نو نور نهاد نیز نیست وی ها هر هست هم همچو همه هند هندوستان یار یافت يك یکی