ShakuntalaUniversity of Delhi, 1957 - 175 pages |
From inside the book
Results 1-3 of 23
Page 15
... ساخت ملك را خندان کرد و گفت کتمان چه سود ؟ سر نهان عیان شد و سپاهيان اينك براين صومعه قدس تاخته اند باید بروم و صومعه نشینان را دریابم .. یریام وادا چون شاه را بشناحت دیدار آن مهمان بزرگوار او را غرق حيا و شرم ساخت پس گفت « بادشاها ...
... ساخت ملك را خندان کرد و گفت کتمان چه سود ؟ سر نهان عیان شد و سپاهيان اينك براين صومعه قدس تاخته اند باید بروم و صومعه نشینان را دریابم .. یریام وادا چون شاه را بشناحت دیدار آن مهمان بزرگوار او را غرق حيا و شرم ساخت پس گفت « بادشاها ...
Page 56
... ساخت او ۱ - بعقیده اساطیری هندوان مسير بين ارض و سما بهفت قسمت تقسیم شده و هر يك داراى بادى علوى است که نامی مخصوص دارد و در اینجا اشاره است باین که دو شیانتها در بازگشت از آسمان بزمین از مسیر هفت یاد عبور فرمود . . ۲ – در اساطیر هند و ...
... ساخت او ۱ - بعقیده اساطیری هندوان مسير بين ارض و سما بهفت قسمت تقسیم شده و هر يك داراى بادى علوى است که نامی مخصوص دارد و در اینجا اشاره است باین که دو شیانتها در بازگشت از آسمان بزمین از مسیر هفت یاد عبور فرمود . . ۲ – در اساطیر هند و ...
Page 64
... ساخت که جمال بیمثال ترا نشناختم . و شب تار هجران بپایان رسید و دوره اندوه سپری شد و خدای ما را صد شکر که سرانجام آفتاب تابان وصال برآمد · بيك ديگر متصل ساخت و غمام خوف از چهره روشن ماه بر طرف گشت . ای شکنج گیسویت مجمع ، پریشانی ، بر این ...
... ساخت که جمال بیمثال ترا نشناختم . و شب تار هجران بپایان رسید و دوره اندوه سپری شد و خدای ما را صد شکر که سرانجام آفتاب تابان وصال برآمد · بيك ديگر متصل ساخت و غمام خوف از چهره روشن ماه بر طرف گشت . ای شکنج گیسویت مجمع ، پریشانی ، بر این ...
Common terms and phrases
آب آسمان آفتاب آمد آنکه آورد ازان است که افتاد اگر اند اندر او اهریمن ای ایشان ایندرا اينك با باد بار باز باشد باید بد بسوی بود به بی پادشاه پای پدر پر پس پی پیر پیش تا ترا تن تو جان جهان چشم چند چنین چو چون حال حرز حق حکایت حوری خاطر خدای خواهد خود خوش خویش داد داده دارد داستان داشت دختر درد دست دل دو دور دوشیانتا دهلی دید دیده دیگر دیو راه رفت روان روز روی زاهدان زمین ساخت سانسکریت سخن سر سه شاد شاه شب شد شده شکونتلا شود شوی شه صومعه عشق غم فرزند قرار کار کرد کرده کردی کن کند گر گردید گشت گفت گل گوهر لطف ما ماه مرا مرد مگس ملك مهر می ناگهان نام ندیم نزد نظر نقش نمی نو نور نهاد نیز نیست وی ها هر هست هم همچو همه هند هندوستان یار یافت يك یکی