ShakuntalaUniversity of Delhi, 1957 - 175 pages |
From inside the book
Results 1-3 of 27
Page
... داستان مجلس چهارم بر سایر مجالس فضیلت دارد و دران مجلس صحنه وداع كانوا با دختر خواندۀ خود شکونتلا از دیگر اجزاء آن داستان خوب تر و بهتر میباشد . پس درامای شکونتلا جوهر قلاده شعر و ادب و گل سرسبد سخن نغز و لطیف است » . دکتر را بندرانات ...
... داستان مجلس چهارم بر سایر مجالس فضیلت دارد و دران مجلس صحنه وداع كانوا با دختر خواندۀ خود شکونتلا از دیگر اجزاء آن داستان خوب تر و بهتر میباشد . پس درامای شکونتلا جوهر قلاده شعر و ادب و گل سرسبد سخن نغز و لطیف است » . دکتر را بندرانات ...
Page
... داستان بدیع و آن حکایت دلاویز ساخت . چندی بعد همان فاضل گرامی مقالتی بفارسی در راديو دهلی راجع باين نمايش نامه اشاعه داد ، و حس کنجکاوی را در دل از نو برانگیخت . پس در صدد فحص و بحث از تاریخ ادبی آن داستان برآمدم ، و چون نسخه از ترجمه ...
... داستان بدیع و آن حکایت دلاویز ساخت . چندی بعد همان فاضل گرامی مقالتی بفارسی در راديو دهلی راجع باين نمايش نامه اشاعه داد ، و حس کنجکاوی را در دل از نو برانگیخت . پس در صدد فحص و بحث از تاریخ ادبی آن داستان برآمدم ، و چون نسخه از ترجمه ...
Page
... داستان زیبا که بجمال صورت و کمال معنی آراسته شایسته است که بشعر فارسی درآید . زیرا در آن زبان شیرین بیان که زبان شعر و عاشقی است كلام منظوم لغت عشق نامه است و هر اندیشه لطیف که از دل برآید باید بزبان سرود و شعر گفته شود تا در دل نشیند ...
... داستان زیبا که بجمال صورت و کمال معنی آراسته شایسته است که بشعر فارسی درآید . زیرا در آن زبان شیرین بیان که زبان شعر و عاشقی است كلام منظوم لغت عشق نامه است و هر اندیشه لطیف که از دل برآید باید بزبان سرود و شعر گفته شود تا در دل نشیند ...
Common terms and phrases
آب آسمان آفتاب آمد آنکه آورد ازان است که افتاد اگر اند اندر او اهریمن ای ایشان ایندرا اينك با باد بار باز باشد باید بد بسوی بود به بی پادشاه پای پدر پر پس پی پیر پیش تا ترا تن تو جان جهان چشم چند چنین چو چون حال حرز حق حکایت حوری خاطر خدای خواهد خود خوش خویش داد داده دارد داستان داشت دختر درد دست دل دو دور دوشیانتا دهلی دید دیده دیگر دیو راه رفت روان روز روی زاهدان زمین ساخت سانسکریت سخن سر سه شاد شاه شب شد شده شکونتلا شود شوی شه صومعه عشق غم فرزند قرار کار کرد کرده کردی کن کند گر گردید گشت گفت گل گوهر لطف ما ماه مرا مرد مگس ملك مهر می ناگهان نام ندیم نزد نظر نقش نمی نو نور نهاد نیز نیست وی ها هر هست هم همچو همه هند هندوستان یار یافت يك یکی