ShakuntalaUniversity of Delhi, 1957 - 175 pages |
From inside the book
Results 1-3 of 28
Page 10
... داده شده در افسانه دو شیانتا در مهابهارات و نیز در رامایانا آمده است ، و آن داستان دخترك نو زادی است که از پادشاهی كه ترك سلطنت کرده و زهد اختیار نموده بود و از مادری حوری نژاد ( nymph ) بوجود آمد ، و پدر او را ترك كرد ، و طيور و مرغان ...
... داده شده در افسانه دو شیانتا در مهابهارات و نیز در رامایانا آمده است ، و آن داستان دخترك نو زادی است که از پادشاهی كه ترك سلطنت کرده و زهد اختیار نموده بود و از مادری حوری نژاد ( nymph ) بوجود آمد ، و پدر او را ترك كرد ، و طيور و مرغان ...
Page 13
... داده و بپروراندند تا آنکه روزی حکیم کانوا بران سر زمین بگذشت و از حال او بعجب ، آمد و از این رو او را شکونتلا یعنی « مرغ پرورد » نام نهاد و بفرزندی خود گرفت و بدین خانقاه آورد .. ۱ -- وسوامترا ( Viswamitra : اسم این پادشاه در مهابهارات ...
... داده و بپروراندند تا آنکه روزی حکیم کانوا بران سر زمین بگذشت و از حال او بعجب ، آمد و از این رو او را شکونتلا یعنی « مرغ پرورد » نام نهاد و بفرزندی خود گرفت و بدین خانقاه آورد .. ۱ -- وسوامترا ( Viswamitra : اسم این پادشاه در مهابهارات ...
Page 74
... داده طری پرتو حور از فروغ جبين چشمه نوش از لب شیرین شاه زان گلستان و گل اندام ماند حیران که گل که بود و کدام ؟ زان میان دختری بلند اختر بود خورشید روی و مه پیکر شاخ گل آب از کفش میخورد و از گل روی آب گل می برد گلستان زاب لطفش آبادان ...
... داده طری پرتو حور از فروغ جبين چشمه نوش از لب شیرین شاه زان گلستان و گل اندام ماند حیران که گل که بود و کدام ؟ زان میان دختری بلند اختر بود خورشید روی و مه پیکر شاخ گل آب از کفش میخورد و از گل روی آب گل می برد گلستان زاب لطفش آبادان ...
Common terms and phrases
آب آسمان آفتاب آمد آنکه آورد ازان است که افتاد اگر اند اندر او اهریمن ای ایشان ایندرا اينك با باد بار باز باشد باید بد بسوی بود به بی پادشاه پای پدر پر پس پی پیر پیش تا ترا تن تو جان جهان چشم چند چنین چو چون حال حرز حق حکایت حوری خاطر خدای خواهد خود خوش خویش داد داده دارد داستان داشت دختر درد دست دل دو دور دوشیانتا دهلی دید دیده دیگر دیو راه رفت روان روز روی زاهدان زمین ساخت سانسکریت سخن سر سه شاد شاه شب شد شده شکونتلا شود شوی شه صومعه عشق غم فرزند قرار کار کرد کرده کردی کن کند گر گردید گشت گفت گل گوهر لطف ما ماه مرا مرد مگس ملك مهر می ناگهان نام ندیم نزد نظر نقش نمی نو نور نهاد نیز نیست وی ها هر هست هم همچو همه هند هندوستان یار یافت يك یکی