ShakuntalaUniversity of Delhi, 1957 - 175 pages |
From inside the book
Results 1-3 of 24
Page
... حکایت شکونتلا را از کتاب اول حماسه ملى هنود يعنى د مها بهار تا ( Mahabharata ) اخذ و اقتباس کرده ، و آن را بزبان سحر انگیز ، و قلم جادوی خود صورتی لطیف بخشیده است . هم در زبان سانسکریت عبارتی معروف است که میگویند و بر تمام انواع هنرهای ...
... حکایت شکونتلا را از کتاب اول حماسه ملى هنود يعنى د مها بهار تا ( Mahabharata ) اخذ و اقتباس کرده ، و آن را بزبان سحر انگیز ، و قلم جادوی خود صورتی لطیف بخشیده است . هم در زبان سانسکریت عبارتی معروف است که میگویند و بر تمام انواع هنرهای ...
Page
... حکایت گردید . اتفاقا بعد از چند هفته شبی در شهر اله آباد در منزل دانشمند مرحوم سرتیج بهادر سپرو TB Sara یکی از فضلاء شیرین سخن یعنی علامه دانشمند هادی حسن ، استاد دانشگاه علیگره دران محفل انس ابیاتی چند از این حکایت را که بانگلیسی فصیح ...
... حکایت گردید . اتفاقا بعد از چند هفته شبی در شهر اله آباد در منزل دانشمند مرحوم سرتیج بهادر سپرو TB Sara یکی از فضلاء شیرین سخن یعنی علامه دانشمند هادی حسن ، استاد دانشگاه علیگره دران محفل انس ابیاتی چند از این حکایت را که بانگلیسی فصیح ...
Page
... حکایت که بقلم فاضلی هندی موسوم به بوس ( B. Bose ) جامه ترجمه پوشیده بود باین بنده اعطا فرمود . پس نیت بر امضای آن عزیمت استوار شد . در همین اثنا استاد علامه هادی حسن متن نمایشنامه را بفارسی فصیح بر درآورد و دران سراسر دراما را بعینه ...
... حکایت که بقلم فاضلی هندی موسوم به بوس ( B. Bose ) جامه ترجمه پوشیده بود باین بنده اعطا فرمود . پس نیت بر امضای آن عزیمت استوار شد . در همین اثنا استاد علامه هادی حسن متن نمایشنامه را بفارسی فصیح بر درآورد و دران سراسر دراما را بعینه ...
Common terms and phrases
آب آسمان آفتاب آمد آنکه آورد ازان است که افتاد اگر اند اندر او اهریمن ای ایشان ایندرا اينك با باد بار باز باشد باید بد بسوی بود به بی پادشاه پای پدر پر پس پی پیر پیش تا ترا تن تو جان جهان چشم چند چنین چو چون حال حرز حق حکایت حوری خاطر خدای خواهد خود خوش خویش داد داده دارد داستان داشت دختر درد دست دل دو دور دوشیانتا دهلی دید دیده دیگر دیو راه رفت روان روز روی زاهدان زمین ساخت سانسکریت سخن سر سه شاد شاه شب شد شده شکونتلا شود شوی شه صومعه عشق غم فرزند قرار کار کرد کرده کردی کن کند گر گردید گشت گفت گل گوهر لطف ما ماه مرا مرد مگس ملك مهر می ناگهان نام ندیم نزد نظر نقش نمی نو نور نهاد نیز نیست وی ها هر هست هم همچو همه هند هندوستان یار یافت يك یکی