ShakuntalaUniversity of Delhi, 1957 - 175 pages |
From inside the book
Results 1-3 of 21
Page 85
... حق باشدت همیشه نصیب مادر شاه گشته زار و نژند ناشکیبا ز دوری فرزند نيك می خواندت که باز آئی دیده اش را ز تست بینائی مام را هست از ره پیوند حق طاعت بگردن فرزند نازنینان که در حریم تو اند نو گلان همدم قدیم تو اند همه از دوری تو گشته فکار ...
... حق باشدت همیشه نصیب مادر شاه گشته زار و نژند ناشکیبا ز دوری فرزند نيك می خواندت که باز آئی دیده اش را ز تست بینائی مام را هست از ره پیوند حق طاعت بگردن فرزند نازنینان که در حریم تو اند نو گلان همدم قدیم تو اند همه از دوری تو گشته فکار ...
Page 102
... حق برافروزند روغنی قدسی اندران سوزند روغنی آبگون از تابش قدس می بسوزند خود بآتش قدس چون ازان روغن بهشت نشان در چکانند درمیان دخان گر بگیرد قرار در دل نار هست پذرفته آن دعا ناچار پس بیاد شكونتلا برخاست پیر و از قدس محمری آراست آتشی از ...
... حق برافروزند روغنی قدسی اندران سوزند روغنی آبگون از تابش قدس می بسوزند خود بآتش قدس چون ازان روغن بهشت نشان در چکانند درمیان دخان گر بگیرد قرار در دل نار هست پذرفته آن دعا ناچار پس بیاد شكونتلا برخاست پیر و از قدس محمری آراست آتشی از ...
Page 108
... حق که رستگار شوی باشد انجام نيك در كارت بخت یار تو ، حق نگهدارت دور بادا ز عیب گوهر تو مهربان باد با تو شوهر تو آوری میوه سعادت بار شوی از نخل عمر برخوردار خواهم از رب که بخشدت پسری پسری خوبروی و پر هنری کوی تو گردد از رخش گلشن شبت از ...
... حق که رستگار شوی باشد انجام نيك در كارت بخت یار تو ، حق نگهدارت دور بادا ز عیب گوهر تو مهربان باد با تو شوهر تو آوری میوه سعادت بار شوی از نخل عمر برخوردار خواهم از رب که بخشدت پسری پسری خوبروی و پر هنری کوی تو گردد از رخش گلشن شبت از ...
Common terms and phrases
آب آسمان آفتاب آمد آنکه آورد ازان است که افتاد اگر اند اندر او اهریمن ای ایشان ایندرا اينك با باد بار باز باشد باید بد بسوی بود به بی پادشاه پای پدر پر پس پی پیر پیش تا ترا تن تو جان جهان چشم چند چنین چو چون حال حرز حق حکایت حوری خاطر خدای خواهد خود خوش خویش داد داده دارد داستان داشت دختر درد دست دل دو دور دوشیانتا دهلی دید دیده دیگر دیو راه رفت روان روز روی زاهدان زمین ساخت سانسکریت سخن سر سه شاد شاه شب شد شده شکونتلا شود شوی شه صومعه عشق غم فرزند قرار کار کرد کرده کردی کن کند گر گردید گشت گفت گل گوهر لطف ما ماه مرا مرد مگس ملك مهر می ناگهان نام ندیم نزد نظر نقش نمی نو نور نهاد نیز نیست وی ها هر هست هم همچو همه هند هندوستان یار یافت يك یکی