ShakuntalaUniversity of Delhi, 1957 - 175 pages |
From inside the book
Results 1-3 of 34
Page 70
... باشد عکسی از کار این جهان باشد آن بر همن که این حکایت گفت کرد بیدار جان ما خود خفت هست آن قصه ای زعهد قدیم یادگاری ز خسروان کریم روزگاری که هند بود آباد شاه دیندار و خلق ازو دلشاد ملك هندوستان بهشت برین هندوان را برهمنی آئین شاعری نغزگو ...
... باشد عکسی از کار این جهان باشد آن بر همن که این حکایت گفت کرد بیدار جان ما خود خفت هست آن قصه ای زعهد قدیم یادگاری ز خسروان کریم روزگاری که هند بود آباد شاه دیندار و خلق ازو دلشاد ملك هندوستان بهشت برین هندوان را برهمنی آئین شاعری نغزگو ...
Page 75
... باشد مگسانش برهگذر باشد هر کجا خوان نهند از حلوا کند آنجا مگس بسی غوغا دختر آمد ازان مگس بستوه شاه جستش خلاصی از اندوه سر بپایش نهاد و دست افشاند تا مگس را زکان شهد براند چون چنین باب دوستی شد باز پرسش از حال وی نمود آغاز کای که در دل ...
... باشد مگسانش برهگذر باشد هر کجا خوان نهند از حلوا کند آنجا مگس بسی غوغا دختر آمد ازان مگس بستوه شاه جستش خلاصی از اندوه سر بپایش نهاد و دست افشاند تا مگس را زکان شهد براند چون چنین باب دوستی شد باز پرسش از حال وی نمود آغاز کای که در دل ...
Page 159
... باشد زین طلسمش بحان خطر باشد نیست جز والدين خيرانديش در امان از گزند آن سر نیش من ندانم فسانه ات چون است که بدستت طلسم افسون است ؟ کیستی و ترا چه باشد کار ؟ کاینچنین ماندت ایمنی ١٥٩ مجلس هفتم.
... باشد زین طلسمش بحان خطر باشد نیست جز والدين خيرانديش در امان از گزند آن سر نیش من ندانم فسانه ات چون است که بدستت طلسم افسون است ؟ کیستی و ترا چه باشد کار ؟ کاینچنین ماندت ایمنی ١٥٩ مجلس هفتم.
Common terms and phrases
آب آسمان آفتاب آمد آنکه آورد ازان است که افتاد اگر اند اندر او اهریمن ای ایشان ایندرا اينك با باد بار باز باشد باید بد بسوی بود به بی پادشاه پای پدر پر پس پی پیر پیش تا ترا تن تو جان جهان چشم چند چنین چو چون حال حرز حق حکایت حوری خاطر خدای خواهد خود خوش خویش داد داده دارد داستان داشت دختر درد دست دل دو دور دوشیانتا دهلی دید دیده دیگر دیو راه رفت روان روز روی زاهدان زمین ساخت سانسکریت سخن سر سه شاد شاه شب شد شده شکونتلا شود شوی شه صومعه عشق غم فرزند قرار کار کرد کرده کردی کن کند گر گردید گشت گفت گل گوهر لطف ما ماه مرا مرد مگس ملك مهر می ناگهان نام ندیم نزد نظر نقش نمی نو نور نهاد نیز نیست وی ها هر هست هم همچو همه هند هندوستان یار یافت يك یکی