ShakuntalaUniversity of Delhi, 1957 - 175 pages |
From inside the book
Results 1-3 of 91
Page
... این معنی هم داستان گشت و مرا بانجام این کار بزرگ که مافوق توانائی و استعداد بود تشویق فرمود . در سال ۱۳۳۳ ه . ش - ١٩٥٤ م دانشگاه دهلی این بنده کمترین را بعنایات خود نواختند ، و بی هیچ استحقاق جامۀ دکترای افتخاری زیب اندام او فرموده ، و ...
... این معنی هم داستان گشت و مرا بانجام این کار بزرگ که مافوق توانائی و استعداد بود تشویق فرمود . در سال ۱۳۳۳ ه . ش - ١٩٥٤ م دانشگاه دهلی این بنده کمترین را بعنایات خود نواختند ، و بی هیچ استحقاق جامۀ دکترای افتخاری زیب اندام او فرموده ، و ...
Page 10
... این دخترگان بسی خوبرو و حوروش اند که مانند ایشان در کاخها و قصور نمی توان یافت و براستی گلهای بوستان در سایه درختان عظیم نمایش دیگر دارند این یکی که در آنمیان است از همه زیباتر است . ایا او کیست که او را شکونتلا مینامند ؟ یا رب این شمع ...
... این دخترگان بسی خوبرو و حوروش اند که مانند ایشان در کاخها و قصور نمی توان یافت و براستی گلهای بوستان در سایه درختان عظیم نمایش دیگر دارند این یکی که در آنمیان است از همه زیباتر است . ایا او کیست که او را شکونتلا مینامند ؟ یا رب این شمع ...
Page 46
کالداس. رائی اندیشیده ام و آن این است که این دخترك را من نزد خود نگاه میدارم تا آنکه دوره آبستنی او بسر رسد و فرزندی بزاید . چون منجمان در طالع تو دیده اند که نخستین فرزند تو شاهنشاه روی زمین خواهد شد ، و علامت سلطنت در کف دست او نمایان ...
کالداس. رائی اندیشیده ام و آن این است که این دخترك را من نزد خود نگاه میدارم تا آنکه دوره آبستنی او بسر رسد و فرزندی بزاید . چون منجمان در طالع تو دیده اند که نخستین فرزند تو شاهنشاه روی زمین خواهد شد ، و علامت سلطنت در کف دست او نمایان ...
Common terms and phrases
آب آسمان آفتاب آمد آنکه آورد ازان است که افتاد اگر اند اندر او اهریمن ای ایشان ایندرا اينك با باد بار باز باشد باید بد بسوی بود به بی پادشاه پای پدر پر پس پی پیر پیش تا ترا تن تو جان جهان چشم چند چنین چو چون حال حرز حق حکایت حوری خاطر خدای خواهد خود خوش خویش داد داده دارد داستان داشت دختر درد دست دل دو دور دوشیانتا دهلی دید دیده دیگر دیو راه رفت روان روز روی زاهدان زمین ساخت سانسکریت سخن سر سه شاد شاه شب شد شده شکونتلا شود شوی شه صومعه عشق غم فرزند قرار کار کرد کرده کردی کن کند گر گردید گشت گفت گل گوهر لطف ما ماه مرا مرد مگس ملك مهر می ناگهان نام ندیم نزد نظر نقش نمی نو نور نهاد نیز نیست وی ها هر هست هم همچو همه هند هندوستان یار یافت يك یکی