ShakuntalaUniversity of Delhi, 1957 - 175 pages |
From inside the book
Results 1-3 of 92
Page
کالداس. است که چگونه حسن ظاهر با جمال باطن توامانند ، و خوبروئی آنست که به خوشخوئی قرین باشد . و فضیلت پاكدامنى نتيجه نهائى عشق است ، و با عفت همراه نباشد زشت و فانی ، است ، ولی محبت آمیخته با عشق اگر با تقوی زیبا و جمیل و جاویدانی است ...
کالداس. است که چگونه حسن ظاهر با جمال باطن توامانند ، و خوبروئی آنست که به خوشخوئی قرین باشد . و فضیلت پاكدامنى نتيجه نهائى عشق است ، و با عفت همراه نباشد زشت و فانی ، است ، ولی محبت آمیخته با عشق اگر با تقوی زیبا و جمیل و جاویدانی است ...
Page 42
... است ، لیکن مرا شاهدی راستگو و گواهی صادق در دست است که بر صدق دعوای من برهانی واضح تواند بود . » سپس دست برد که انگشتر شاه را بعلامت صحت ادعای خویش از انگشت برآورد و بوی بنماید . دریغا که انگشتر معهود مفقود و هرچه آنرا بیشتر جست كمتر ...
... است ، لیکن مرا شاهدی راستگو و گواهی صادق در دست است که بر صدق دعوای من برهانی واضح تواند بود . » سپس دست برد که انگشتر شاه را بعلامت صحت ادعای خویش از انگشت برآورد و بوی بنماید . دریغا که انگشتر معهود مفقود و هرچه آنرا بیشتر جست كمتر ...
Page 56
... که جای پای ویشنو خدای حیات نمودار بود میگذشت و همانگونه که وی دیوی بالی " نام را زبون ساخت او ۱ - بعقیده اساطیری هندوان مسير بين ارض و سما بهفت قسمت تقسیم شده و هر يك داراى بادى علوى است که نامی مخصوص دارد و در اینجا اشاره است باین که ...
... که جای پای ویشنو خدای حیات نمودار بود میگذشت و همانگونه که وی دیوی بالی " نام را زبون ساخت او ۱ - بعقیده اساطیری هندوان مسير بين ارض و سما بهفت قسمت تقسیم شده و هر يك داراى بادى علوى است که نامی مخصوص دارد و در اینجا اشاره است باین که ...
Common terms and phrases
آب آسمان آفتاب آمد آنکه آورد ازان است که افتاد اگر اند اندر او اهریمن ای ایشان ایندرا اينك با باد بار باز باشد باید بد بسوی بود به بی پادشاه پای پدر پر پس پی پیر پیش تا ترا تن تو جان جهان چشم چند چنین چو چون حال حرز حق حکایت حوری خاطر خدای خواهد خود خوش خویش داد داده دارد داستان داشت دختر درد دست دل دو دور دوشیانتا دهلی دید دیده دیگر دیو راه رفت روان روز روی زاهدان زمین ساخت سانسکریت سخن سر سه شاد شاه شب شد شده شکونتلا شود شوی شه صومعه عشق غم فرزند قرار کار کرد کرده کردی کن کند گر گردید گشت گفت گل گوهر لطف ما ماه مرا مرد مگس ملك مهر می ناگهان نام ندیم نزد نظر نقش نمی نو نور نهاد نیز نیست وی ها هر هست هم همچو همه هند هندوستان یار یافت يك یکی