ShakuntalaUniversity of Delhi, 1957 - 175 pages |
From inside the book
Results 1-3 of 28
Page 56
... آسمان بزمین از مسیر هفت یاد عبور فرمود . . ۲ – در اساطیر هند و آمده است که رود گنگ را سه بستر است یکی در آسمان که آنرا و مانداگنی » نامند و همانست که در لغت نجوم بکهکشان یا مجره نامیده شده دوم در روی زمین است که د بها گیراتی ، گویند و ...
... آسمان بزمین از مسیر هفت یاد عبور فرمود . . ۲ – در اساطیر هند و آمده است که رود گنگ را سه بستر است یکی در آسمان که آنرا و مانداگنی » نامند و همانست که در لغت نجوم بکهکشان یا مجره نامیده شده دوم در روی زمین است که د بها گیراتی ، گویند و ...
Page 76
... آسمان و مادر مهر دخت حوری نه از سلاله طین برق ناید بر آسمان ززمین جان صد همچو من فدای تو باد زیب تاجم ز خاکپای تو باد . شاه همدم بدان سه در یتیم ساعتی شد دران مقام مقیم زان فروغ جبین و چشم سیاه ماند فارغ دمى زملك و سپاه نازنین چون جمال ...
... آسمان و مادر مهر دخت حوری نه از سلاله طین برق ناید بر آسمان ززمین جان صد همچو من فدای تو باد زیب تاجم ز خاکپای تو باد . شاه همدم بدان سه در یتیم ساعتی شد دران مقام مقیم زان فروغ جبین و چشم سیاه ماند فارغ دمى زملك و سپاه نازنین چون جمال ...
Page 141
... آسمان مادر فرع كان شد جدا از اصل نخست بازگردد باصل خویش درست چون شنید این ندیم ، شد خندان که « نمانده ز دور غم چندان ... آسمان آستان ستاره سپاه بشنو از من دوای درد غمت نوش کن شربتم بجام جمت : زیر این آسمان گرد مدار باش امیدوار در همه کار ...
... آسمان مادر فرع كان شد جدا از اصل نخست بازگردد باصل خویش درست چون شنید این ندیم ، شد خندان که « نمانده ز دور غم چندان ... آسمان آستان ستاره سپاه بشنو از من دوای درد غمت نوش کن شربتم بجام جمت : زیر این آسمان گرد مدار باش امیدوار در همه کار ...
Common terms and phrases
آب آسمان آفتاب آمد آنکه آورد ازان است که افتاد اگر اند اندر او اهریمن ای ایشان ایندرا اينك با باد بار باز باشد باید بد بسوی بود به بی پادشاه پای پدر پر پس پی پیر پیش تا ترا تن تو جان جهان چشم چند چنین چو چون حال حرز حق حکایت حوری خاطر خدای خواهد خود خوش خویش داد داده دارد داستان داشت دختر درد دست دل دو دور دوشیانتا دهلی دید دیده دیگر دیو راه رفت روان روز روی زاهدان زمین ساخت سانسکریت سخن سر سه شاد شاه شب شد شده شکونتلا شود شوی شه صومعه عشق غم فرزند قرار کار کرد کرده کردی کن کند گر گردید گشت گفت گل گوهر لطف ما ماه مرا مرد مگس ملك مهر می ناگهان نام ندیم نزد نظر نقش نمی نو نور نهاد نیز نیست وی ها هر هست هم همچو همه هند هندوستان یار یافت يك یکی